A0:  داستان زیباورمانتیک عشق مجازی قسمت دوم
دهـکــده ادبـیــات پـاســارگــاد
به وبلاگ خودتون خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی را سپری کنید
راستش منم اعصابم خرد بود .درس داشتم .. جواد هم احتمالا میخواست بیاد به دیدنم . -فریبا من شوخی نمی کنم . من دیگه از زندگی سیر شدم . آدماش همه نامردن . همه بی وفان . -زنت چی ؟ /؟ دخترت؟/؟ اونا چه بدی در حقت کردن ؟/؟ -زنم غر غروست همش ارث پدر می خواد . دخترم فقط دلم واسه اون میسوزه .. یه شماره موبایل داد و گفت اگه دیدی ازم خبری نشد تماس بگیربا این شماره .. می بینی که من شوخی می کردم یا نه .. -یعنی چه فرید تو قاطی کردی . می خوای خودکشی کنی ؟/؟ زده به سرت -فریبا من این کارو می کنم تا بهت نشون بدم .. سیماش قاطی کرده بود . اون رفت و منم دیگه گفتم بهتره دیگه برم به درسام برسم . اصلا دیگه به ایمیل خودمم سر نمی زنم . دو روز شد و از چت خبری نشد ((((بقیه داستان را در ادامه مطلب بخونید))))

ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 155 صفحه بعد

cache01last1676736200